زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت هفتاد و دوم :
سورا که در خلسهی آغوش هرماس فرو رفته بود، همانطور با بهت روی تخت شاهانهاش نشسته بود و به اتفاقات چند لحظهی قبل فکر میکرد.
شاهزاده هرماس او را بوسیده بود؟
اما چرا اصلاً ناراضی به نظر نمیرسید، بالعکس یک حس عجیب، مانند یک اژدهای دو سر درونش پیچ میخورد...
انگشتان ظریفش را بالا آورد به آرامی، روی لبهایش کشید. لحظاتی قبل، همین لبها توسط هرماس بوسیده شده بودند!
نف
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم حدیث ❤️
۴ هفته پیشفاطمه
00عالی بود 🦋🦋
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
مچکرم فاطمه 💫
۴ هفته پیشفاطمه ❤️
00عالیه 💜🌟💜🌟 خوب خدارو شکر که همه چیز داره خوب پیش میره
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم خوشحالم از حضور گرمت 💫
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم خوشحالم از حضور گرمت 💫
۴ هفته پیشنیلوفر آبی
00عالیتر از همیشه ممنون
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم خوشحالم از حضور گرمت
۴ هفته پیشAa
00عالی زیبا👏🌸
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
ممنونم قشنگم حضورت مایه افتخاره
۴ هفته پیشزهرا
20من ک تا پارت بعدی دیوونه میشم 🥴
۴ هفته پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
عه چرا؟ نوشتم پارت بعدی رو فقط یه مقدار ویرایش لازم داره بعد می فرستم🥰🔥
۴ هفته پیش
حدیث
00...... ...... 🥞☕